هر بار که کودکانه دست کسی را گرفتم گم شدم . ترس من از گم شدن نیست ، از گرفتنِ دستی است که بی بهانه رهایم کند ... ؟
بگی نگی این روزا بازم
خیلی دلم تنگه برات
بد جوری تنهام دوباره
بی تو و اون رنگ چشات
بگی نگی چند وقته که
دلتنگیام زیاد شده
باز هوای تو رو دارم
بهونه هام خیلی شده
بخوای نخوای دوست دارم
بیای نیای منتظرم
بگی نگی دق میکنم
اگه تو تنهام بزاری
کاشکی تو گرمای نگات
بغض یخیمو بشکنم
حس بکنم که عاشقم
شاید که باورت کنم
تو لحظه های خستگی
سر روی شونت بزارم
تو اوج بی کسیم نیای
به گریه عادت می کنم